نوشته های یک روزنامه نگار

به قلم «نکیسا خدیشی»

نوشته های یک روزنامه نگار

به قلم «نکیسا خدیشی»

آفت «رای قبیله ای»

در حالی که همه ی مقالات صاحب نظران اصلاح طلب در جراید سراسری و فضای مجازی بر  لزوم مشارکت در انتخابات مجلسین در هفت اسفند تمرکز دارند، به نظر می رسد هر چه از پایتخت فاصله می گیریم نگرانی عدم شرکت در انتخابات کمتر می شود. نگاهی به آمار ادوار گذشته نیز این را نشان می دهد که همواره میزان مشارکت سیاسی در استانها بیشتر از پایتخت نشینان بوده است.عده اندکی هم که در استان ها همچنان بر طبل تحریم صندوق های رای می کوبند در روزهای باقیمانده یا با تحلیل های دوستان و همفکران خود که موافق مشارکت هستند ، به «گام دوم» می پیوندند و یا اهل مطالعه بوده و یادداشت یکی از چهره های شاخص باعث تغییر ذهنیت آنها شده و رفتار سیاسی شان را تا جمعه پیش رو همسو با موافقین مشارکت می کنند. 

از این رو در استانها و شهرستان ها کمتر دغدغه تعداد تحریم کنندگان انتخابات وجود دارد. آنچه که بیشتر نگران کننده به نظر می آید رای دادن به سبک قومی و قبیله ای ست. نامزدها عقبه ای فامیلی در حوزه های انتخابیه دارند.با یکی دو نفر از بزرگان طایفه لب استکانی چای تَر میکنند و رای یک طایفه را به جیب می زنند.وعده های نامزدها هم بیشتر متوجه لیدر فامیل است و او هم همه جوره برای کاندیدای خوشبخت سنگ تمام می گذارد.

هفت اسفند هم لیدر معامله گر در صندوق محل خذ رای حضور سبزی دارد و اقوام در صف رودربایسی رای و عقیده خود را به پای آنکه نظرش به سرطایفه نزدیک تر است می ریزند.

این فرایند در همه حوزه های انتخابیه استان کرمان به وفور یافت می شود. این شیوه سنتی رای دادن باعث می شود رای دهندگان بدون بررسی حال ، گذشته ، افکار و عقاید نامزد محترم با چشمان کاملا بسته رای خود را برای وی خرج کرده و دل به وعده هایی چون اشتغال جوانان روستا ! یا آسفالت کوچه و خیابان آبادی خوش کنند. 

این روش گزینش نامزد مجلس را می توان خطرناک ترین نحوه مشارکت انتخاباتی ارزیابی کرد.رای دهندگان بدون توجه به شکل گیری ماهیت کلان مجلس ، تندروها را ناخواسته روانه بهارستان می کنند و در آبادی خود منتظر اشتغال لیسانس های بیکار می مانند.

 تندروها هم بعد از انتخاب نقاب از صورت برداشته و چهره افراطی گری را به حد کمال در چهارسال نمایندگی به نمایش می گذارند.

مجلس پیش رو را می توان آرایش سیاسی میان طرفدارن برجام و مخالفان برجام دانست . انتخابات دهم را نیز می شود انتخاب میان تعقل و تعادل با تندروی و تخاصم نامید. هر کدام که به اکثریت برسد چوب در چرخ اندیشه مقابل خواهد کرد. یک روی سکه به اکثریت رسیدن وجه اعتدال در مجلس دهم با رفتن نامزدهای میانه رو ، اصلاح طلب و اصولگرایان واقع بین به مجلس است که راه را به سنگ اندازی و مته به خشخاش گذاشتن افراط گرایان ببندند و روی دیگر سکه قدرت گرفتن گروههای تندرو و افراطی در مجلس آینده است ، تا طعم انتخاب مردم در سال ۹۲ و دستاوردی مانند برجام را به کام ایران تلخ کنند. 

هر چند حذف هر گروه و اندیشه از جامعه کاری ناپسند بوده و تندروها نیز حضورشان می تواند منافعی برای کشور داشته باشد ، اما پسندیده تر آن است که آنها عنان کار را در دست نگرفته و به حداقلی در گوشه مجلس تبدیل شوند.

از این رو جوانان تحصیل کرده و مطلع باید ضمن درک خطر«رای قبیله ای» خانواده ها و اطرافیان را از این شیوه انتخاب برحذر کرده و نگاهی کلان به مجلس پیش رو داشته باشند.در مدت باقیمانده تا انتخاب سرنوشت ساز اسفند پنبه قول و وعده های پوشالی آسفالت و اشتغال توسط نامزدهای تندرو را در میان خانواده و اقوام زده و نگرانی سوار شدن افراطیان ضد برجام بر اسب مراد را گوشزد کنند.تا پایانی باشد به رای به شیوه ریش سفیدی.

به بهانه زلزله پنجم دیماه بم / خاطرات مرده

امروز پنجم دیماه است . روزی که برای همیشه در خاطر ایرانی ها و خصوصا کرمانی ها حسی از حزن و اندوه را به همراه دارد. در سحرگاه پنجم دیماه سال ۸۲ زلزله ای به جان بم افتاد و در چند ثانیه تعداد بیشماری از همشهریانم را به کام مرگ کشاند. خانواده های زیادی سیاه پوش شدند. نگاه دنیا به بم دوخته شد. ارگ استوار فرش زمین شد و حنجره طلایی آواز خوان شهیر بمی (بسطامی) برای همیشه سکوت کرد. مرد ، زن ، پیر و جوان به آغوش مرگ غلطیدند.

کمک های داخلی و بین المللی راهی شهر مصیبت زده شدند و وعده های بیشمار در صفحه اول جراید برای ساختن «بم» تیتر شد.

از آن روزها سالها می گذرد. وعده های بر زمین مانده بسیارند. اما هنوز همان قبرستان بم تنها مرهم دلهای کبود بازماندگان شده است .  دیماه شش ریشتری سال سیاه ۸۲ یک ایران را اندوهگین کرد. 

بعد از گذشت بیش از یک دهه از آن ثانیه های تلخ اما حال چه آرامشی را برای بازماندگان ساخته ایم؟

همه نگاهها به ساختن ساختمان و بلند طبقه ها معطوف شد. ادارات رنگارنگ و ساختمانهایی که در شکل و شمایل از هم سبقت گرفتند. و چه چادرهای زلزله زده ای که هرگز خواب ساختمان را هم ندیدند.

زلزله برای برخی دکان شد و بعضی را به نان و نوایی رساند. دولت وقت و دولت های پس از آن در بنا کردن دوباره بم سخن گفتند و تکبیر فرستادند. در این نوشته نمی خواهم به بازسازی و حواشی بعد از آن وارد شوم. اما آیا این همه ی گم شده بازماندگان بمی بود؟ 

نگارنده معتقد است کسی برای خاطرات بمی ها کاری نکرد.خاطراتی که میان دیوارهای خشتی کوچه پس کوچه های بم جا داشت و هرگز دوباره جان نگرفت. یادگاری های تلخ و شیرینی که تمام کودکی یک نسل را در خود داشت فرو ریخته بود و هیچ کس برای خلا ناشی از نابودی یک عمر یادگاری فکری نکرد. 

بعد از زلزله ما شاهد بازماندگانی بودیم که در کنار از دست دادن عزیزانشان تمام خاطرات خود را هم خاک شده می دیدند. همه آن بازی های کودکانه که میان این کوچه های تنگ و باریک شکل گرفته بود . همه خاطره هایی که در راه مدرسه حس خوب روزگار جوانی و نوجوانی را داشت حالا از زمین برچیده شده بود. به جای آن دیوارهای کامپوزیت شده ای با نقشه هایی که هیچ شباهتی به قبل نداشتند را گرفت که فرسنگ ها با یادگاری های این نسل فاصله داشت. 

ما برای آن خاطرات هیچ کاری نکردیم . این زلزله تمام داستان های دوران جوانی یک شهر را با خود فرو ریخت و ما بی تفاوت ساختمان ساختیم.

اگر امروز بم بهتر از گذشته بنا شده باشد ،  که نشده ، هرگز دل بمی ها را خوش نمی کند. چون آنها روایت های روزانه یک عمر خود را میان آن کوچه های تاریخی خشت مال جا گذاشتند و کسی یا دولت برایش تره هم خرد نکرد.