نوشته های یک روزنامه نگار

به قلم «نکیسا خدیشی»

نوشته های یک روزنامه نگار

به قلم «نکیسا خدیشی»

بویی که ایرانی بود!!!

اتاقم را در مکه تحویل گرفتم . هنوز زمانی از حضورم در راهروی اتاق نگذشته بود که بی اختیار دستم سراغ بینی ام رفت. بویی بین مدفوع و استعمال سیگار همه جا را پر کرده بود!!! تنها گزینه ای که به ذهنم رسید اتهامی بود که می شد به مستاجر پیشین اتاق نسبت بدهم. فحش بود که در دلم نثار عمه ایشان کردم. البته باصدایی که برای خودم هم مفهوم نبود. علاج کار در روشن کردن هواکش و  خنک کننده آن هم با سرعت بالا و باز کردن پنجره اتاق بود.

کم کم با بوی مشمئز کننده کنار آمدم. اما این عادت دوام نیاورد. بوی وصف ناشدنی هر روز با دوز های متفاوت در اتاق طنین افکن می شد. دیگر هواکش هم بریده بود . 

در اولین فرصت خودم را به معاون کاروان آقای احمدی که از اساتید دانشگاه خودمان بود رساندم . مصیبت وارده را با ایشان در میان گذاشتم. احمدی هم که با همسفرها رودرباسی نداشت موضوع را به بحث عمومی گذاشت. صدای بقیه هم که تا الان حیا اجازه طرح موضوع را به آنها نداده بود در آمد. از قضا مصیبت کل کاروان است. 

احمدی در ادامه شنیدن درد دل ها از موضوع پرده برداری کرد. انگشت اتهام متوجه زائران ایرانی ست. از آنجا که میانگین سنی زوار ایرانی بالا است و در سنین پیری فیلشان یاد عربستان میکند!!! عموما از توالت فرنگی استفاده نکرده اند. البت که آموزش هم امکان پذیر نیست! نهاد های فرهنگ ساز هم کاری نکرده اند! تلویزیون هم در این زمینه عذر شرعی دارد. سلسله مشکلات دست به دست هم داده اند تا عزیزان ایرانی توان و حال و یا مجال استفاده از توالت فرنگی را نداشته و بلا به دور در خروجی کف دستشویی در سوراخ خروجی آب!! قضای حاجت کنند. و لوله فاضلاب این قسمت از عهده این قضا برنمی آید. تو خود حدیث مفصل بخوان از این حاجت .